صفحه اصلی سایت
نسخه اصلی خبر
خبر را چاپ کن
عدم نمایش تصاویر در چاپ
شناسه خبر : 318671398/12/13 - 22:48

فردوسی پور – مدیری – طارمی و شهرم

یاداشتی از محمد جهان افروزیان

 ورزش بوشهر: این تلویزیون به هر کسی وفادار نیست اما دربش همیشه بروی شما باز بوده است نه ما خودمان را گول می زنیم و نه شما خودتان را تافته جدا بافته بدانید. ادا درآوردن حدش آن است که هنرمندی شما را در درخت گردو ببینیم واقعا شما در همین وزن و اندازه هستید حتی اگر در نشست با خبرنگاران عینک دودی بزنید تا کسی شما را نشناسد، آقای مجری در دنیای هنرمندانه شماها چقدر پرستوی با نام و نشان و اجاره ای وجود دارد تا یک شهرستانی را در گوشه رینگ گیر بیاورید؟ روزی که این خانم به ورزشکار ما گفت این آقا مثل دهاتی هاست یعنی او تن به هیچ کاری نداده است در حالیکه او بازیکن تیم ملی لژیونر و دو سال پیاپی آقای گل ایران بود، اگر از مهدی چند عکس در خفا پخش می شود تا مایه دست شما شود و آن را پیراهن عثمان کنید، او موهایش مشکی است شما با موهای سپید در نقش سلبریتی های پولدار روی پرستوهای اهلی و وحشی چقدر سرمایه گذاری کرده اید تا در یک دورهمی تکراری در قالب طنز بعدها به عنوان منتقد عادل بخورد مردم بدهید، گفتم عادل دلم بحال برنامه نود و فردوسی پور سوخت تا در اوج سنگپرانی خمیر فتیرتان و نقش برآب شده دورهمی مردانه فردوسی پور در برنامه ورزشی 120 بصورت مستقیم با او به گفتگو بنشیند و از بزرگیش بگوید در همین جا است که مرز بین انصاف و بی انصافی و مرد و نامرد معنی پیدا می کند، شما می خواهید بگوئید من آدم نرمال و معتقد و خوبی هستم آنهم در زمانیکه چشم و گوش مردم باز شده و از راه رفتن افراد خوبی ها و بدی ها را تشخیص می دهند.

شاید ما رشیدپور را بخاطر پدر شهیدش ببخشیم چون لااقل در آن برنامه طرف مقابل همشهری ما را جلو عکس قرار داده بود، آقای مدیری ما نه بُز پازن هستیم که کسی از پشت سر برای ما شاخ بگذارد و نه الاغ هستیم که کسی بخواهد دندانهای ما را بشمارد، سادگی ما را به حساب چیزهای دیگری بگذارید بحساب همان گازی که از عسلویه می آید و خانه های شما را گرم می کند و یا همان دلارهائیکه از فروش نفت استان ما جیب شما نعوذبالله سلبریتی ها را پر می کند بقول معروف خوشیش قنبر کند غسلش جُُماتو ، برادر بزرگوار آقای مدیری معرفت هم خوب چیزی است می گویند دُر گرانی است به هر کس ندهند. ما کالای توی کوچه و بازار نیستیم که هر ساعت یک قیمتی روی ما بگذارند در حالیکه بعضی ها کالایشان چه دورهم باشیم و یا نباشیم اینقدر دم دستی و بی محتوا و نازل شده است که از ته دلش بوی تعفن در می آید آقای مدیری حتما این داستان را خوانده اید وقتی رفت پیش یک مِی فروش تک افتاده گفت ببخشید آقا شراب اشک دارید مِی فروش به شاگردش گفت آقا حالشون خوب نیست مرخصاً ، شاگرد مِی فروش هم با یک مشت بستری ناراحت روی زمین برایش پهن کرد وقتی بلند شد زیر چشماش ورم کرده بود و رفت پیش مِی فروشی که آشنایش بود مِی فروش آشنا قبل از اینکه بپرسد چه میل دارید گفت زیر چشمات ورم کرده ، گفت می دونی برادر نفهمیدنی های زمانه آدم را پیر می کند آدم وقتی پیر شد زیر چشماش ورم می کند آن وقت گونه ها نمی توانند از اشک ها پذیرائی کنند همانجا ته چشم می مونن ، دِق می کنند و میمیرن و این ورم که زیر چشم من می بینی قبرسون هزار هزار اشک پائین نریخته است.